گروه فرهنگی مشرق ـ نمایش فیلم آنچه مردان دربارۀ زنان نمیدانند از روز چهارشنبه 27 آبان آغاز شده و در مدت 31 روز در 23 سینمای تهران، مبلغ 704 میلیون تومان فروش کرده است. این فیلم در همین مدت در 25 سینمای شهرستانها مبلغ 350 میلیون تومان فروخته است. هزینۀ تولید فیلم را 750 میلیون تومان اعلام کردهاند.
******
بر خلاف دو فیلم قبلی قربان محمدپور، استقبال نسبتاً خوبی از سومین ساختۀ او به عمل آمده است. میتوان حدس زد که چه چیزهایی باعث اقبال مخاطب به این فیلم شده است: نام فیلم که به مسائل زن و شوهری اشاره دارد، پوستر فیلم که از تکنیک کاریکاتور بهره گرفته (همین دو موضوع قبلاً در خصوص فیلم پوپک و مش ماشاء الله در بهار 1389 امتحان شده و نتیجه داده بود)، و البته وجود محمدرضا شریفینیا. موضوع فیلم اخیر جناب محمدپور، ازدواج موقت است.
خلاصه داستان
دکتر فرهاد محمدی (محمدرضا شریفینیا) یک پرستار بیوه به نام عسل (سحر قریشی) را به همسری موقت خود برمیگزیند. او برای اینکه همسرش شیرین (فاطمه گودرزی) و دو فرزندش ساسان و سارا از این ماجرا بویی نبرند مداوماً به آنها دروغ میگوید. عسل، مدتی پس از تولد فرزندشان به کانادا میرود. لذا فرهاد مجبور میشود نوزادش را به عنوان نوزاد یک فرد متوفّی به خانه آورد. بازگشت سرزدۀ عسل اوضاع را به هم میریزد.
مختصری دربارۀ کارگردان و تهیه کننده
آنچه مردان دربارۀ زنان نمیدانند (1393) سومین فیلم قربان محمدپور است. دو فیلم قبلی او زبان مادری (1390) و دل بیقرار (1391) در اکران با شکست سخت مواجه شدند ولی فیلم سوم او تاکنون اقبال بهتری داشته است.
قربان محمدپور در سال 1349 در لاهیجان متولد شد و مدتی پس از ازدواج، در سال 1372 به تهران مهاجرت کرد. در سال 1382 کارشناسی کارگردانی سینما را در دانشگاه هنر به پایان رساند و در سال 1386 مدرک کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی را در همان دانشگاه اخذ کرد.
محمدپور فیلمنامه نویسی را در همکاری با سریال یوسف پیامبر(ع) تجربه کرد. سپس به نوشتن فیلمنامه برای فیلمهای تجاری روی آورد. ده فیلمنامۀ نخست او، توسط کارگردانهای دیگر به فیلم تبدیل شدند: بله برون (1382)، قلقلک (1384)، رانندۀ تاکسی (1385)، خروس جنگی (1386)، زنها فرشتهاند (1386)، شیر و عسل (1388)، فاصله (1388)، درد سر بزرگ (1389)، داماد خجالتی (1389)، مجرد چهل ساله (1393) (هنوز اکران نشده است). اغلب این فیلمها به فروش خوبی دست یافتهاند و لااقل شکست تجاری نخوردهاند.
فرمول موفقیت فیلمنامههای محمدپور، در نزاعات خانوادگی و ماجراهای دختر پسری است. به همین دلیل، دو فیلم کارگردانیشده توسط او که این قاعده را رعایت نکردند به شکست تجاری رسیدند. موضوع فیلم دل بیقرار (1391)، زلزلۀ سال 1369 رودبار است و نویسنده با اینکه این واقعه را از نزدیک مشاهده نموده و نسبت به آن دغدغه داشته اما یکی از ضعیفترین فیلمها را به لحاظ درام، کارگردانی و بازیگری در سینمای پس از انقلاب به ثبت رسانده است.
حسن دادخواه دومین تجربۀ تهیه کنندگی خود را با این فیلم پشت سر میگذارد. فیلم نخست او جیببر خیابان جنوبی (1390) سال گذشته اکران شد و فروش چندان موفقی نداشت. دادخواه پیش از اینها، در پنج فیلم سینمایی سرمایهگذاری کرده است: نیش زنبور (1388)، من مادر هستم (1390)، پل چوبی (1390)، بغض (1390) و خوابزدهها (1392). اغلب این فیلمها، به فروش خوبی دست یافتهاند. دادخواه، علیرغم آنکه در رشتۀ حقوق تحصیل کرده لکن ترجیح داد فیلمنامۀ من مادر هستم را نخواند. به عبارت دیگر، او ایرادهای حقوقی فیلمنامه را تصحیح نکرد تا فضای شیطنتآمیز فیلم، باعث فروش بیشتر آن شود!
نقد و نظر
دو فیلم نخست جناب محمدپور به لحاظ فیلمنامه و کاگردانی در حد بسیار مبتدی بودند، یعنی حتی نمیشود به آنها نمرۀ 2 از 20 داد! راقم بعد از شنیدن اظهارات کارگردان و نیز محمدرضا شریفینیا در برنامۀ هفت (جمعه پنجم آذر) و تمجیدهای فراوان آنها از فیلمشان، به نظرم رسید که شاید محمدپور در سومین ساختهاش به دورۀ فیلمنامههای پرفروش خود بازگشته باشد. البته تصورم اشتباه از کار درآمد. هنوز فیلم به میانه نرسیده بود که چندین نوبت قصد کردم برخیزم و عطای فیلم را به لقایش ببخشم. تنها چیزی که مرا واداشت فیلم را تا به آخر تماشا کنم نوشتن این نقد بود و بس.
در وقت تماشای فیلم، مکرراً به ذهن خطور میکند که جناب محمدپور یک فیلمِ هندی تمام عیار ساخته است، داستان، بازیگری، آوازها و غیره. جالب اینکه در فیلم اول او، زبان هندی نیز صحبت میشد و باز اینکه جناب محمدپور از سال گذشته در حال مذاکره برای ساخت فیلمی با مشارکت بازیگران هندی بوده که گوئیا به تازگی نتیجه داده و ایشان قرار است در بهار آینده این فیلم را در هندوستان بسازند. (ای کاش یک کارگردان کاربلد برای ساخت یک محصول مشترک پیشقدم میشد). خلاصه اینکه ظاهراً قربان محمدپور بیش از آنکه خود را وامدار فرهنگ مترقی کشورمان بداند، به سینمای هندوستان علاقه نشان میدهد.
منتقدان، اصولاً ترجیح میدهند فیلمی را که از درجۀ کیفی خوبی برخوردار نیست نقد نکنند. ولی این فیلم به لحاظ وجود جناب شریفینیا قابل بحث به نظر میرسد. ما نقد این فیلم را به دو بخش محتوا و تکنیک تقسیم میکنیم.
نقد محتوا
الف. این دشمنانِ به ظاهر دوست
جناب فیلمساز، ظاهراً مسلمان است. ولی بنده نمیتوانم بفهمم که چطور یک مسلمان میتواند برخی احکام دین خود را تمسخر کند. توجه کنید که خداوند تعالی در آیۀ 24 از سورۀ نساء به عقد متعه اجازت فرموده است و این سنت در زمان رسول خدا و خلیفۀ اول باقی بود. اما خلیفۀ دوم در اواخر حکومت خود به دلیل خطای فردی به نام عمرو بن حریث که برای عقد موقت شاهدی نگرفته بود، متعه را حرام کرد و این تحریم تاکنون در میان اهل سنت باقی است. از امیر مؤمنان علی(ع) نقل شده است که اگر عمر از متعه نهی نمیکرد کسی جز فرد شقی، مرتکب زنا نمیشد؛ لو لا أنّ عمر نَهَى عن المتعة ما زنى إلاّ شقي.[1]
احتمالاً جناب کارگردان جواب خواهند گفت که این موضوعات، بهانههای ما برای ساخت فیلم است و ما در زندگی واقعی خود بسیار مسلمان هستیم. در پاسخ باید گفت که تفاوت یک مسلمان واقعی با «دیگران» در همین است که او اموال خود را صرف اعتلای دین خدا میکند اما «دیگران»، دین خدا را وسیلۀ کسب درآمد خود میکنند. اگر مسلمانی به این است که ایشان دارند، باید برای غربت دین خدا گریست از چنین مسلمانانی که دینفروش شدهاند و احکام دین خدا را اینطور به بازی گرفتهاند. اگر چنین باشد، از دشمنان و بیاعتقادان به دین و فمینیستهای گزافهگویی همچون تهمینه میلانی چه انتظاری میتوان داشت؟
ب. دشمنی با ازدواج مجدد
فیلمهای بسیاری در سینما و تلویزیون ایران در تقبیح و تمسخر ازدواج مجدد (دائم یا موقت) ساخته شدهاند که در آنها برای اینکه مرد را بیمنطق و هوسران جلوه دهند بازیگر نقش همسر اول را زیبا انتخاب کردهاند. به برخی از این موارد توجه کنید:
زن زیادی/تهمینۀ میلانی(1383) ـ بازیگر همسر اول: مریلا زارعی
بید مجنون/ مجید مجیدی (1383) ـ بازیگر همسر اول: رؤیا تیموریان
هوو/ علیرضا داوودنژاد (1384) ـ بازیگر همسر اول: سپیده علایی
سریالپیامک از دیار باقی/سیروس مقدم (1387) ـ بازیگر همسر اول: افسانه بایگان
من همسرش هستم/ مصطفی شایسته (1390) ـ بازیگر همسر اول: نیکی کریمی
برف روی کاجها/ پیمان معادی (1390) ـ بازیگر همسر اول: مهناز افشار
زندگی خصوصی/ محمدحسین فرحبخش (1390) ـ بازیگر همسر اول: لعیا زنگنه
پل چوبی/ مهدی کرمپور (1390) ـ بازیگر همسر اول: مهناز افشار
اشباح/ داریوش مهرجویی (1392) ـ بازیگر همسر اول: مهتاب کرامتی
در فیلم جناب محمدپور نیز بازیگر نقش همسر نخست، خانم فاطمه گودرزی است که سابقاً از ستارههای سینمای ایران بود. خانم گودرزی، نقش شیرین را در این فیلم بازی میکند و از قضا همسر بسیار خوبی نیز هست. لهذا معلوم نمیشود که جناب دکتر فرهاد محمدی به چه جهت به سمت ازدواج موقت میرود.
فیلمنامه بسیار سطحی است و مخاطب، شخصیتها و کارهایشان را باور نمیکند. فیلم میتوانست سعی کند تا یکی از دلایلی را که خداوند متعال، عقد متعه یا ازدواج مجدد را تشریع کرده است فهم کند و آن را برای مخاطب معرفی کند. علت اصلی تشریع این موضوع، احتمال عدم تمکین زن در خانواده است. چرخ زندگی با وجود زن ناشزه نمیچرخد. لذا مرد باید بتواند با حفظ همسر اول که شاید مادر فرزند یا فرزندان او نیز باشند مجدداً ازدواج کند. اما از حدود 25 سال قبل با گنجاندن شرطی در عقدنامهها، ازدواج مجدد مردان مشروط به اذن همسر اول شده است. یعنی قضاوت در خصوص ازدواج مجدد به خود فرد مجرم سپرده شده است! واضح است که این شرط، بر خلاف شرع مقدس است و حضرت امام خمینی(ره) نیز در تحریر الوسیله چنین شرطی را باطل دانستهاند.[2]
در این روزگار، تحصیلات دانشگاهی زنان و مهریههای فوق العاده زیاد آنها (که متوسط آن سیصد سکه طلا است یعنی چهار برابر دیۀ کامل زن!) عملاً باعث نشوز زنان شده است. عموم زنان تحصیلکرده، به هر قیمتی که هست میخواهند رئیس خانواده شوند و لذا از شوهر تبعیت ندارند. مهریۀ زیاد، چماقی به دست آنها شده است تا بتوانند شوهر را مطیع کنند. سالانه حدود بیست هزار مرد از سوی همسرانشان به جرم نداشتن مهریه به زندان میافتند. چارهای برای مردان نیست. آنها مجبورند با مهریۀ زیاد، ازدواج کنند. در وقت عقد نیز تعهد میسپارند که ازدواج مجدد نخواهند کرد. اما چه تضمینی وجود دارد که زن، مطیع شوهر باشد و در بیعت با او بماند؟[3] اگر زن، تمکین نکرد، شوهر چه میتواند بکند؟ هیچ. نهایتاً بتواند همسرش را از نفقه محروم کند. او به واسطۀ شرط دوازدهم ضمن عقد، نمیتواند مجدداً ازدواج کند و باب عقد متعه نیز به سبب فیلمسازان مغرض یا برخی جاهلانی بسته شده است. لهذا چارهای برای مرد نمیماند که یا صبر ورزد و یا به سمت حرام رود.
اما شما تا به حال دیدهاید که کسی در این موضوعات فیلم بسازد؟ چرا سینمای ما تا این حد از واقعیتها دور است؟ اگر به کشورهای همجوار مانند عراق سفر کرده باشید از امنیت جنسی آنجا متعجب خواهید شد. برای نمونه باید بگویم که در زیارت اربعین، زن و شوهر از مبدأ از یکدیگر جدا میشوند؛ مردان با مردان میروند و زنان نیز با هم. بسیار کم دیده میشود یک خانواده با یکدیگر این مسیر طولانی را طی کنند. آنجا زنان در امنیتی باورنکردنی به سلامت زندگی میکنند. البته حجاب کامل آنها از موجبات این امنیت است. تجربۀ چند سالۀ راقم نشان داده است که مردان عراقی اصلاً به زنان بیگانه نگاه هم نمیکنند. چرا؟ چون راه حلال خدا توسط فمینیستهای کفرگو و جاهلان متنسّک مسدود نشده است. آیا صرف اینکه اصل دهم قانون اساسی ما به پایداری خانواده فرمان میدهد و از قانونگذاران میخواهد تا ازدواج را تسهیل کنند کافی است؟ چرا در عقدنامههای ازدواج، شروط ضمن عقد که جزو دقیقترین عقاید فمینیستی است و باعث طلاقِ آسان شده از حلال خدا منع میکند چاپ شده است؟ آیا قوۀ قضائیه که اجازۀ چاپ این عقدنامهها را میدهد نباید نسبت به طرفین زن و مرد به عدالت رفتار کند؟ مضافاً که برخی از این شروط (مانند شرط دوازدهم که مانع از ازدواج مجدد مرد میشود) مخالف شرع و فتوای امام خمینی(ره) است.
ج. یک فیلمنامه نویس که بعد از نگارش چهل فیلمنامه، هنوز مبتدی است
واقعاً فیلمنامۀ نخستِ بسیاری از نویسندگان، از فیلمنامۀ این فیلم جناب محمدپور بهتر است. جالب توجه اینکه ایشان حرفۀ اول خود را فیلمنامه نویسی میداند و ادعا میکند که تاکنون چهل فیلمنامه نوشته که فقط نیمی از آنها فیلم شده است. اصلاً ایشان چرا چنین فیلمنامۀ ضعیفی نوشته و چطور توانسته تهیه کننده را برای سرمایهگذاری بر روی آن، مجاب کند؟ برخی فیلمنامههای جناب محمدپور مانند خروس جنگی (1386) و فاصله (1388) را به یاد میآورم که از درام خوبی برخوردار بودند، هرچند که بنده محتوای آنها را نمیپسندم. آیا آن فیلمنامهها توسط کارگردان یا دیگران، بازنویسی شدهاند؟ آیا موضوعات جناب محمدپور تمام شدهاند؟ چرا فیلمنامههای سه فیلم ساختهشده توسط محمدپور تا این حد نازل هستند؟ سکانسهای فیلمنامۀ فاصله بر اساس روابط علّی و معلولی چیده شدهاند به گونهای که باید گفت این فیلمنامه از سطح سینمای ایران بالاتر است. یادم هست تاکنون دو نوبت حضوراً از محمدپور پرسیدهام که آیا در فیلمنامۀ فاصله، از فیلمهای خارجی اقتباس کرده است، که جواب ایشان منفی بود. در نهایت باید گفت که فیلمنامههای اخیر محمدپور نشان میدهد که او استعداد فیلمنامه نویسی ندارد و لذا اگر روزی مکشوف شود که او در فیلمنامههایش به فیلمهای خارجی نظر داشته است بنده تعجب نخواهم کرد.
دریغ از یک لحظۀ باورپذیر که در فیلم موجود باشد. دیالوگهای فیلم در حد افتضاح هستند؛ کاملاً کلیشهای و بدون هیچ ضابطه. میان سکانسها هیچ ربط علت و معلولی حاکم نیست. فیلم، همچون دفتر خاطرات از اجزای مختلفی تشکیل شده است. مثلاً فرهاد در حال رانندگی از همسرش شیرین میخواهد که این نوزاد را به فرزندی قبول کنند. قطع به اینکه فرهاد با بچه داخل میشود و به همسرش که در آشپزخانه است خبر میدهد که پرورشگاه این بچه را قبول نکرده است!
مخاطب نمیتواند اصلاً شغل این دکتر و پرستار را بفهمد و این شخصیتها با این مشاغل، برای مخاطب باورپذیر نیستند. به عبارت دیگر، فیلم جناب محمدپور مانند خالهبازی بچهها است که هر کس، نقشی را قبول میکنند تا بازی شکل بگیرد. علاوه بر اینها، طبابت و پرستاری این زوج، دخلی به فیلم ندارد و برای خالی نبودن عریضه وارد شده است.
فرهاد به عسل، همسر صیغهای خود عاشق شده است. ولی عقد خود را دائمی نمیکند تا مدت دو سال تمام میشود و بعد از این مدت عسل حاضر به تمدید عقد نیست. اولاً فرهاد چرا زودتر از اینها به فکر دائمی کردن ازدواجش نبود؟ ثانیاً مگر کسی از همسر موقتش بچه میخواهد؟! مخاطب نه علاقه فرهاد را به بچه میفهمد و نه بیاعتنایی بعدی او را، که حاضر نیست برود و نوزادش را از بیمارستان بیاورد.
پند و پیام فیلم، خیلی سطحی و مبتذل است؛ «به دختران بیگانه، نظر سوء نداشته باشید تا به دختر شما نظر سوء نکنند». فیلم به جای اینکه این موضوع را در قصه و درام به باور مخاطب برساند به دیالوگ صرف بسنده میکند. در سکانس انتهایی ما اصلاً نمیفهمیم که سارا (دختر فرهاد) که قرار بود در آیندۀ نزدیک ازدواج کند چطور اکنون به ازدواج موقت با مردی غریبه (رضا توکلی) رسیده است.
نقل است که نصرالدین در بالای منبر حکم کرد که اگر فرش نجس شد باید آن قسمت را برید و دور انداخت. او به خانه آمد و دید که زنش قسمتی از فرش را بریده است. گفت: من این را برای دیگران حکم کردم و نه خودمان. بر این اساس میتوان گفت که پند واقعی فیلمهای فمینیستی برای کارگردانان آنها این است که واقعهای در فرزندانشان به وقوع بپیوندد و آنها مطابق نسخۀ فمینیستی والدین خود عمل کنند؛ خَسِرَ الدّنیا و الآخرة.
در نهایت باید بگوییم که این فیلم که قصد تعطیل کردن سنت الهی مُتعه را داشته در حد یک بازی مضحکه باقی مانده و بایست به این همه سادهانگاری خندید، و از جهتی دیگر بر این دوستان خالهخرسه گریست.
نقد تکنیک
آنچه در هر سه فیلم جناب محمدپور مشترک است، کارگردانی افتضاح او است. بنده تاکنون میاندیشیدم که موفقیت سهگانۀ اخراجیها به سبب حضور محمدرضا شریفینیا و تعلیمات خصوصی او به کارگردان، بوده است. ولی بعد از تماشای این فیلم، به هوش و فراست دهنمکی اعتقاد پیدا کردم که چطور در اخراجیها3، به آن تکنیک بالا رسیده است. ولی محمدپور که از قضا در این سومین فیلمش از حمایت همهجانبۀ شریفینیا برخوردار بوده چطور نمیتوانسته یک سکانس بیغلط بسازد. دوربین او همواره سرگردان است و خودنمایی میکند و مخاطب نمیتواند از آن غافل شود. منظر دوربین در برخی از موارد کاملاً غلط است و حتی در سکانس فرودگاه دوربین به بیهویتی دچار شده، اصلاً تکلیف خود را نمیداند و حتی گاهی میخواهد ادای فیلمهای مستند را درآورد. بگذریم از عابرانی که به بازیگران و دوربین خیره میشوند. سکانس رانندگی سامان با دوستانش که مثلاً قرار است یک کلیپ باشد در حد فیلمهای آماتوری است. در سکانس تعویض پوشک بچه، یک نما در مونتاژ، سه یا چهار مرتبه استفاده شده که از بضاعت اندک کارگردان خبر میدهد.
بازیگران فیلم، غلط انتخاب شدهاند، مخصوصاً شریفینیا و فاطمه گودرزی. شریفینیا با آن وزن 130 کیلوییاش اصلاً به نقش فیلمنامه، نمیماند. مضافاً که بازیهای فیلم نیز خامدستانه است، از خود شریفینیا بگیرید تا گودرزی و سحر قریشی. البته به سبب مفتضح بودن فیلمنامه، کار چندانی از بازیگران برنمیآمده است. ولی باید بر جناب شریفینیا تأسف خورد که افول بسیار کرده و تجربیات گران سالهای پیش او در سینما نیز نتوانسته این فیلم را به کمترین سطح قابل قبول برساند. آیا این خطا از شریفینیا است یا محمدپور؟
موسیقی فیلم نیز متجانس با خود فیلم است، هندی و سوزناک. اما عجیب این است که فیملساز ادعای طنز دارد و مردم را فریب میدهد که یک فیلم کمدی ساخته است!
همۀ این خطاها به دلیل آن است که جناب محمدپور از مباحث نظری سینما بیبهره است. او یک عوام است که حالا بر روی منبر سینما، برای همگان نسخه میپیچد.
امیر اهوارکی
[1]. این حدیث عمدتاً در منابع روایی اهل سنت یا کتب تفسیر آنها در ذیل آیۀ 24 سورۀ نساء نقل شده است. برای نمونه نگا.
ـ سیوطی، تفسیر الدُّر المنثور، کتابخانه مرعشی، 1404، ج 2، ص 140
ـ عبدالرزاق بن همّام، المصنّف، بیروت، 1403ق، ج 7، ص 500، حدیث 14029
https://archive.org/stream/MusanafAbdelrazaq/miar07#page/n500/mode/2up
ـ قرطبی، تفسیر الجامع لأحکام القرآن، ج 5، ص 130. در اینجا گویندۀ این سخن، ابنعباس است.
[2]. امام خمینی، تحریر الوسیله، کتاب نکاح، «در شرطهای مذکور در عقد ازدواج»:
مسئله 2. اگر در عقد ازدواج چیزی را که مخالف مشروع است شرط نماید مثل اینکه او را از بیرون رفتن از منزل ــ هر وقت و هر جا که بخواهد ــ جلوگیری ننماید یا حق همخوابگی هووی او را نادیده بگیرد و مانند آن، و همچنین اگر شرط کند که روی او زنی نگیرد و سریه انتخاب نکند، شرط باطل است و عقد و مهر هم صحیح است، اگرچه بگوییم که شرط فاسد عقد را فاسد میکند. [یعنی به هر حال، عقد صحیح است و این شروط باطل.]
[3]. آنهایی که با ریاست مرد بر خانواده مخالف هستند باید توجه کنند که مردان برای پیدا کردن رئیس به خواستگاری نمیروند. مدیریت مرد، اصل جدایی ناپذیر خانواده است.